دوستت دارم
آری خاین صدایم کن
بگذار قلبم آرام بگیرد
بگذار وجدانم آسوده باشد
نمیدانم.شاید توهم میدانی قصه ام را
میدانی که چیزی نمیگویی
وقتی روبه روی آیینه می ایستم باید شرمم بیاید
ازخودم و از خدایمان
میگویی توضیح لازم نیست
دلت نمیخواهد بگویم
نمیخواهی بشنوی
اما تا به حال اینگونه خودم را زبون ندیده بودم
تا به حال نگفته بودم حالم از خودم به هم میخورد
حالا که خدا اینجاست.تو هم شاهد باش حالم از خودم به هم میخورد
از آدمانی که رهایمان نکردند به حال خودمان حالم به هم میخورد
از همان هایی که تا چشمانمان را خیس نکردند حالم به هم میخورد
شاید از تو هم اندازه ی خودم حالم به هم میخورد
با این حال دوستت دارم
چون تو دوستت دارم هایت واقعیست
چون میدانی و چیزی نمیگویی
چون نمیخواهی قربانی قصه ای شوم که در آن هیچ کاره بودم
دوستت دارم چون میدانم قصه مان مثل هم است
دوستت دارم
گذشته ام را هرگز به رویم نیاور
سخت بود اما به خاطر تو زیر پا گذاشتمش
آدم هایی در گذشته ام بودند که حالم ازشان به هم میخورد
آدم های هوسرانی که...
بگذریم...
اما بدان عاقلانه انتخابت کردم و دوستت دارم
همان اندازه که تو مرا...