سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لیلایم و نیست باکم...

مطال این وبلاگ به جز تصاویر نوشته های خودم هستند...لذا انتشار و کپی برداری از آن فقط با ذکر منبع جایز است
صفحه خانگی پارسی یار درباره

به سلامتی من و خاطراتم بدون تو

    نظر

به سلامتی زندگی جدیدم بدون تو...

به سلامتی وجودم بدون حضور تو

به سلامتی تویی که ندانسته شکاندیم

به سلامتی من و خاطراتم بدون تو

به سلامتی گذاشتن پاهایت روی قلب من

به سلامتی گذشتن زمان بدون تو

به سلامتی تویی که باعث جدایی شدی

به سلامتی منی که خو کردم به بدون تو

به سلامتی تلخی کارهای تو

به سلامتی بارگران روی شانه هایم بدون تو

به سلامتی حرفان نگفته ات

به سلامتی حرفان بسیارم بدون تو

به سلامتی بغض فراوان نشکسته ات

به سلامتی از خود گذشتنم بدون تو

به سلامتی تو بدون من

به سلامتی من بدون تو

(لیلا...(قلم))


بروووو...

    نظر

بروووو...

ولی مطمعن باش یک روز می آید که تفسیر میکنی تمام سکوت هایم را...

بروووو...

ولی مطمعن باش حسرت بودنم در کنارت به دلت میماند...

بروووو...

ولی یک روز متوجه خواهی شد با تمام پارادکس ها و سکوت هایم چقدر دوستت داشتم

بروووو...

بی گمان در تقدیرمان اینگونه حک شده

تو آمدی و مرا زیر نظر گرفتی

دیگران را از اطرافم پراکنده کردی

خودت را نشانم نمیدادی

و نفهمیدی چقدر دوستت داشتم

بروووو...

و بدان که گرچه تا به الان تورا ترجیح میدادم بر بقیه

اما از این به بعد همه را بر تو ترجیح خواهم داد

بروووو...

و سعی کن خیال نفرت انگیز اتقام به سرت نزند

چون انتقام را باید من میگرفتم که سکوت کردم

بروووو...

نوشته هایت را به کس دیگری بده

دلنوشته های تو زخم های من را درمان نمیکند

....دلت پرشده از احساس...از آنوقتی که مرا دیدی؟

پس کاش هیچوقت هم دیگر را نمیدیدم

بروووو...

دوستت دارم هایت را به هرکسی دلت میخواهد بگو

ولی به من نه

حرف هایت باید ثابت میشدند

که البته ثابت نشدند

بروووو...

و دیگر این بار سنگینی را که رو روی دوشم گذاشته ای

بردار و با خودت ببر

لطفا برووو


متهم بی گناه

    نظر

این شعر از دختری است که متهم به کاری شد که انجام نداده است:

سوختم درون آتشی که سزایم نبود

بی خطا نیستم ولیکن این خطایم نبود

بر دار زدند پیکر بیچاره ام

روزگاریست که در این شهر دختری آوره ام

دختری آواره ام در این خانه ی متروکه

دختری از جنس شبنم...دختری با حس باران

دختری هستم که بغضم میشکاند آسمان را

دختری محکوم به تا ابد خواندن از باران

دختری هستم که بغضم ته قلبم خشکیده است

میسرویم زیر باران:این نشد رسم آآآآی آدمان

دستبندم را زدند و گوشه ی زندان جایم شد

به کدام حق...به کدام جرم...آی خدا این سزایم شد؟؟؟؟

دستهایم را ببین پیر شدند

صورتم شکسته شده است پشت این قفس

میدوم...من میدوم از این جا دگر

تا خدایم...تا بهشت و تا نفس

میدوم من خسته ام از دفاع

از گناهی که نکردم به خدا

ای قاضی سین جینم نکن

حکم کن محض رضای خدا

یا ببخش و از خطایم درگذر

یا بباران بر سرم اشک فنا

ای قاضی سینجنم نکن

حکم کن محض رضای خدا

این همه دفاع آخرش که چه؟؟؟

آخرش هم متهمم بی گناه

یا قصاصم کن...یا دهم دیه

آی قاضی نظر تو چیه؟؟؟؟


دختر

    نظر

میگویند به چه ات مینازی؟

میگویم به دخترانگی هایم

به کفش های صورتی رنگم

به موهایی که بستمشان

به مقنعه ای که سرم کردم

به لبخند زیبایم

میگویند دخترها ضعیفه هستند

با خنده میگویم چرا؟؟چون هنوزهم بلدند بقیه را ببخشند؟؟

میگویند دخترها خل هستند

خنده ی تلخی میزنم و میگویم:چون زیادی پاکدل هستند؟؟

دخترم و با شهامت راه میروم

با قدم های محکم راه میروم

دخترم و یک ضعیفه نیستم

که اگر بودم درکنار گرگها سالیان سال سالم نمیزیستم

دخترم و ازگرگها هراسم نیست

برای جنگ با گرگها می ایستم

دخترم و با افتخار میگویم

اهل چنگال و دندان زدن ها نیستم

گفته بودند زن ضعیفه ای خل است

زن ضعیفه است؟؟؟؟؟؟پس چرا من نیستم

عشوه و نازم برای گرگ نیست

چون که من دوست با غریبه نیستم

ساده ام اما زرنگم تا کسی

بر دل یارانم چنگ نزند

روزگاری با سکوت گفتیم بلی

مرد از ما بهتر و سرتر است

حال اما این سکوت را میشکنم

تا بدانندتمام مردان که

پشت این ادعای دروغین

چیست باعث آن که من از تمام مردها بدترم

روزگاریست که مردها آزادند

عیب هایشان برایشان عار نیست

اشتباهشان را تکرار میکنند

اشتباه ما اما روی تکرار نیست

عیب ما میپیچد میان مردم

انگشت نمای خلق میشویم

یک خطای کوچک که سر بزند از ما

از بیم آبرویمان میدویم

تقاص اشتباه مردهارا ما میدهیم

تقاص اشتباه ما اما سنگین است

اگرهم بد باشم آری ولی ربطی به جنسیتم ندارد

ویژگی خلقی من این است

مردها از ما سرتر نیستند

از ما خوب و برتر نیستند

چیزی که برتری میدهد برما جنسیت نیست ایمان است

دانای آن ماها نیستیم بلکه  پاک یزدان است

 


دلم تنگ است...

    نظر

خدایا دلم تنگ است...

نه برای خودم بلکه برای روزهای خوب چندسال اول زندگیم

نگاهم کن

میخندم ولی کسی گمان نمیبرد دلم تنگ است

دلم تنگ است برای روزهایی که دلتنگی هایم فقط بازی نکردنم بو

برای روزهایی که میتوانستم بخندم

نه نه...قصدم ناشکری نیست فقط

از آن به بعد خنده هایم از جنس مداد رنگی شدند

دلم تنگ است برای وقتی که آدم های خوب و بد را نمیشناختم و همه شان را دوست داشتم

اما حالا...حالا زورم می آید کسی را دوست داشته باشم

خدایا دلم برای روزهایی که هنوز بر دار بی گناهیم آویزانم نکرده بودند تنگ است

حالا اما به گمانم نفس های آخرم را میزنم